خواستم برم دزدی مامانم نذاشت

ساخت وبلاگ
خالع ی مامانم خیلی پولداررررررررره توی راه اصفهان بعداز ظهرتصادف کردن خیییییییلی پول و طلا همراشون توی آمبولانس زنگ زدن من جواب دادم گفتن ما تصادف کردیم برسید به دادمون

مامانم بدو بدو حاضر شد این وسط هرچی من گفتم بزارید بیام نذاشتن والا میخواستم برم دزدی پولها و طلاها خاله مامانم یعنی چه یه پیرزن انقدر طلاداشته باشه وپولدار باشه خجالتم نکشه من غیر از انگشتر نشون فزرتیم هیچی ندارم؟

واقعا چرا؟

چرا مامانم منو نبرد خواهرمو برد؟یعنی فهمید میخااااام برم دزدی؟؟؟

عییییییییییش الان حس یه دختر پولدار و دارم که طلاها وپولاشو دزدیدن و گدا شده

یکی هم نیست بهم بگه آخه منگل چرا اهدافتو بلند بلند میگی تا ننه ات بفهمه؟؟؟؟

کاش لااقل خواهرم یکاری بکنه!!!

البته از اونم آبی گرم نمیشه

خودم پنجه طلام فقط توی اولین سرقت با شکست استراتژی مواجه شدم همه واسه مهریه و خرج نکردن باخانواده عروس چونه میزنن؟...

ما را در سایت همه واسه مهریه و خرج نکردن باخانواده عروس چونه میزنن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deymah1397 بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:47